۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

درس گیری از تجربه ها

 اگر می خواهیم از تجربه های گذشته درس بگیریم، ابتدا باید آن ها را درست بازتاب دهیم. 

در مورد انقلاب بهمن و آنچه خطای نسل گذشته نامیده می شود، حرف و حدیث بسیار است. هواداران بازگشت به نظام گذشته تلاش بسیاری کرده اند که انقلاب کنندگان و پشتیبانان آنان را به بی خردی و نادانی و خیانت و ... متهم کنند و پس گرفتن کشور و بازگشت به نقطه ی صفر را تنها راه برای نجات کشور از وضعیت موجود جلوه دهند. به همین دلیل همه ی روشنفکران منتقد و مخالف نظام گذشته را که در آن نظام هم مثل این نظام زیر شکنجه و زندان و سانسور بودند، همچنان می کوبند. بخش بزرگی از راست ها، از راست افراطیِ سلطنت طلب گرفته تا مشروطه خواهان، تا جمهوری خواهان متحد آنان و بخش بزرگی از سینه چاکان غرب که از شرکت در انقلاب بهمن توبه کرده اند از بازتاب درست واقعیت های انقلاب طفره می روند و روایت هایی را می سازند، برمی گزینند، و انعکاس می دهند که نتایج مورد علاقه ی امروزی شان را پشتیبانی کند. برای نمونه، گزاره ای در این رابطه تکرار و تکرار می شود که قابل تامل است. گفته می شود:

۱- مشکل ما این بود که می دانستیم چه نمی خواهیم، 

اما نمی دانستیم چه می خواهیم.

از این گزاره چنین نتیجه گیری می شود که خواست انقلاب از روی ندانم کاری بوده، وگرنه کدام عاقلی آن «نظام همچون دسته گل؟!» را وا می نهاد و به چنین رژیمی تن می داد.

واقعیت این است که:

 ۲- ما می دانستیم چه نمی خواهیم (رژیم دیکتاتوری سلطنتی) و

به خوبی هم می دانستیم چه می خواهیم 

(یک نظام جمهوری مبتنی بر رای و خواست مردم). 

کافی است به روزنامه های آزاد شده ی ماه های قبل و بعد از انقلاب و بیانیه های اعتراضات، راهپیمایی ها، تحصن ها، اعتصاب های بسیار گسترده، صحبت های روشنفکران مختلف و حتی سخنگویان اسلام سیاسی پیرو خمینی نگاهی بیندازند تا از هرگونه استدلالی بی نیاز شویم. برای نمونه یکی از این روزنامه ها (کیهان) روز ۳ بهمن را به شکل تصادفی برگزیدم و لینکش را در این پایین می گذارم تا دسترسی به روزنامه های مختلف آن دوران را تسهیل کنم. لطفا ورق بزنید و با دقت بخوانید.

کیهان ۳ بهمن ۱۳۵۷

پس مشکل چه بود. به عبارت دیگر چه چیزی را می توان نقص شناخت توده های مردم و بویژه روشنفکران در آن دوران شناخت؟ در پاسخ به این سوال، باید به گزاره های دیگری اشاره کرد:

۳- ما می دانستیم چه نمی خواهیم، و می دانستیم چه می خواهیم، 

اما نمی دانستیم راه رسیدن به خواسته هایمان چیست.


می توان با انتقاد به این گزاره پرسید: آیا نیروهای سیاسی ما تصوری از چگونگی ایجاد جامعه ای که بر اساس رای و خواست واقعی مردم اداره شود، نداشتند؟ این چه ادعایی است!

واقعیت آن است که در جامعه ی متکثر ما احزاب و نیروهای سیاسی مختلفی وجود داشت که سال ها برای آرمان ها و باورهای سیاسی خود مبارزه کرده بودند و هر کدام نقشه ی راهی برای رسیدن به خواست های اصلی مردم، یعنی برپایی «یک جامعه ی مستقل،  آزاد، و همراه با عدالت اجتماعی»، داشتند و ارائه می کردند. این راهکارها یک سان نبود و از حکومت اسلامی تا جمهوری دمکراتیک و حتی سوسیالیسی ارائه می شد. روشن است که اقبال به راه پیشنهادی خمینی و پیروانش مبنی بر جمهوری اسلامی با اقبال بیشتری روبرو بود و اکثریت یافت و اتفاقا در یک ساز وکار قانونی یعنی از طریق انتخابات مجلس موسسان به شکل قانون اساسی اول جمهوری اسلامی تصویب شد و رسمیت پیدا کرد. جمهوری اسلامی در رفراندوم ۱۲ فروردین مشخص نشد. در واقع، در قانون اساسی برآمده از مجلس موسسان تعریف و مشخص شد. 

آیا می شود گفت:

۴- ما می دانستیم چه نمی خواهیم، و می دانستیم چه می خواهیم، 

اما نمی دانستیم چه روندهایی خارج از خواست ما امکان وقوع دارد.

اگر در جهان به شدت در حال تغییر معاصر، گزاره ی بالا را مبنا قرار دهیم، این مشکل هنوز هم بر سر راه قرار دارد.  به نظر می رسد می توان با این اوصاف به گزاره ای رسید که به عنوان درس آموزی از انقلاب بهمن، به درد امروزمان بخورد:

باید علاوه بر تکیه به دانسته های خود،

به آنچه نمی دانیم یا در شرف تغییر است  

و می تواند بر فرایندهای سیاسی میهنمان تاثیر بگذارد، 

اشراف  داشته باشیم؛

و برای شناخت شان بیش از پیش تلاش کنیم.

 

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی