سخنی با مشارکت کنندگان در انتخابات
سخنی با مشارکت کنندگان در انتخابات
بخش اول
در بحث های انتخاباتی پیش رو گاه گزاره های تبلیغاتی ای را می شنوم که ممکن است ظاهرا صحیح به نظر برسد، اما خطا است و برای داغ کردن بازار انتخاباتی بکار گرفته می شود. دقت بر برخی از آن ها خالی از فایده نیست.
۱- تحریم به معنی دعوت به رای ندادن به روحانی یا جهانگیری نیست. تحریم به معنی رای ندادن به کاندیداهای برگزیدهٔ شورای نگهبان و رهبری و از جمله رئیسی و قالیباف هم هست.
دعوت به رای ندادن ، اگر مخاطب اقشاری از اجتماع باشند که احتمالا به رئیسی یا قالیباف رای می دهند، این دعوت به تحریم می تواند به نفع جناح اعتدالگر تمام شود. برعکس، اگر مخاطب در صورت شرکت به اعتدالگرایان رای می دهد، دعوت به رای ندادن به نفع جناح راست افراطی تمام خواهد شد.
تقلیل اثر دعوت به تحریم به یک جهت آن، شگردی تبلیغاتی ست و حساسیت بیش از حد هواداران روحانی به مخالفان رای دادن نادرست و نارواست.
۲- وقتی کاندیداها شعارهایی را بر می گزینند که بخش بزرگی از جامعه به هر دلیل خواهان آن اند، یا آن را در جهت منافع خود می بینند، تمسخر این شعارها می تواند نتیجهٔ عکس بدهد. زیر سوال بردن اینگونه کاندیداها بعنوان پوپولیست و تاکید بر اینکه شعارهایش در مورد تامین معیشت دروغ است و آن ها عوامفریب اند، از جذابیت این شعارها نمی کاهد. مخاطبان می توانند اینگونه فکر کنند که ممکن است پوپولیست ها دروغ بگویند و نکنند، اما چگونه می شود به تو رای داد که راست راست توی چشم ما می گویی اصلا چنین کارهایی نخواهی کرد.
۳- وقتی کاندید انتخابات یک دوره رئیس جمهور بوده است، مهم ترین تبلیغ او آن چیزی ست که در این چهار سال انجام داده است. وقتی می شود به عمل یک فرد برای قضاوت رجوع کرد، حرف ها اهمیت ثانوی پیدا می کنند. اگر او توانسته باشد منافع هوادارانش را تامین کند، دوباره رای خواهد داشت، وگرنه کارش دشوار است. اگر کار و وعده هایش را پیش برده باید مرتبا آن ها را به رخ بکشد و به آن افتخار کند. اگر پیش نرفته باید به صراحت روی آن دست بگذارد و بگوید موانع چه بوده و در این دوره چگونه از سر راه برداشته می شود.
تاکید بر ادامهٔ وضع موجود به علت خطر گزینهٔ مقابل، تنها بر محافظه کاران یعنی کسانی که از وضع موجود حداقلی از رضایت نسبی دارند، تاثیر می گذارد. چرا که آن ها نمی خواهند با توجه به واقعیت های موجود، تغییری در رخ دهد.
در چنین شرایطی، تبلیغات برای مردم زحمتکشی که جانشان به لبانشان رسیده و خواهان تغییر اند، اغلب بی معنی است و حتی تاثیر منفی می گذارد.
۴- راست ها و راست های افراطی در جامعه، پایگاه اجتماعی دارند. آن ها با استفاده از حق گاه انحصاری سازماندهی سازمان های اجتماعی با استفاده از رانت های دولتی و حکومتی، این پایگاه اجتماعی را می پرورانند و از آن مراقبت می کنند. قدرت آن ها تنها در اعمال خشونت و توطئه و ابزارهای کنترلی مخالفان نیست. شعارهای آنان برای طیف هواداران بالقوه و بالفعل شان تنظیم می شود و احمقانه و بیربط و بی تاثیر شناختن آن کاری عاقلانه نیست. باید شالودهٔ شعارهای انتخاباتی راست ها را باز شناخت و برنامه هایی برای بی اثر کردن آن و جلب این پایگاه اجتماعی داشت. همچنین باید دقت داشت که آن ها از ابزار انحصاری نظرسنجی های روزمره از افکار عمومی برخوردارند و تاثیر وقایع را رصد می کنند.
۵- بین مدافعان حکومت و مخالفان یک نظام سیاسی دیکتاتوری مرز مشخص و روشنی وجود دارد. وقتی یک فرد یا گروهی سیاسی در مدتی طولانی و طی چند دوره پشت سر یک حزب سیاسی مشارکت کننده در حکومت مانند اصلاح طلبان و اعتدالگرایان حرکت کند، به همه کاندیداهای آن رای دهد، از سیاست های آن به هر دلیل دفاع کند، ضعف ها و شکست ها و پشت کردن به برنامه های آن را توجیه کند، نمی تواند هویت مستقل سیاسی بعنوان مخالف برای خود قائل شود. هویت سیاسی چیزی نیست که ما برای خود قائلیم، بلکه بیشتر چیزیست که دیگران برای ما قائل اند و آن را از رفتار ما می گیرند.
۶- جمهوری اسلامی حکومتی وسیعا نظامی گراست و در جبهه های مختلفی مشغول جنگ های منطقه ای است. روی کار آمدن دولت اعتدالگرا خطر درگیری مستقیم در جنگی منطقه ای را از سر کشور ما بر نداشته است. دولت حسن روحانی کوچکترین اقدامی در این مورد انجام نداده، یا نتوانسته انجچام بدهد و در طول این چهار سال بر شدت درگیری ها افزوده شده است. ادامهٔ وضع موجود با توجه به قدرت فائقهٔ نظامی گرایان و رانت خواران و استمرار نظام فاسد حکومتی، به اندازهٔ کافی خطر آفرین است.
شک نیست که پیروزی کاندیدی مثل رئیسی می تواند خطر را در حدی افزایش دهد، اما خود ادامهٔ وضع موجود نیز به شدت و به اندازهٔ کافی خطر آفرین است و نمی توان مدعی شد که رای به ادامهٔ وضع موجود، خطر جنگ را از سر ما بر می دارد.
برای بیرون رفتن از این مهلکه اصلاحاتی جدی لازم است که نه تنها اقدامی برای آن نمی شود، حتی شعارش هم دیگر داده نمی شود. تنها راه جلوگیری از گسترش نظامی گری، اصلاحات وسیع مردمی در ساختار نظام حاکم است، هر نوع بی اعتنایی به آن، در واقع ادامه حرکت به سمت فاجعه با امیدهای پر از فریب و اغلب بی پایه است.
۷- اینکه تنها راه مبارزه سالم سیاسی و نتیجه بخش شرکت در انتخابات است و کار دیگری نمی شود کرد، یک سخن تبلیغاتی- انتخاباتی ست. سوی دیگر مبارزه هم براندازی مسلحانه نیست. مبارزات مدنی وسیعی در جامعه رخ داده و می دهد که نتیجه بخشی اش را نشان داده است.
همین روزهای اخیر شاهد پذیرش تغییر قانون اعدام در کمیسیون مربوطهٔ قضایی بودیم. مبارزه برای توقف اعدام ها را سازمان های مردم نهاد داخلی و جمعیت های دفاع از حقوق بشر داخل و خارج پیش برده اند. بخشی از چهره های این مبارزه هم اکنون در زندان اند. این مبارزات مدنی جسورانه است که چه از طریق فشار سازمان ملل و چه از طریق بالا بردن آگاهی و مخالفت مردم، ارتجاعی ترین بخش حاکمیت یعنی قوهٔ قضائیه را به عقب نشینی واداشته است.
آیا از خود پرسیده ایم، اصلاح طلبان و اعتدالگرایان در کجای این مبارزه حضور داشته اند؟
آیا نمایندگانی که بدان ها رای دادید و انتخاب شدند و پیروزی شان را جشن گرفتید، تاثیری در پیشبرد این مبارزه داشته اند. این نمایندگان و دولت حسن روحانی حتی کنسرت های مجوزدار از هفت خوان رستم گذشته را نتوانسته اند برگزار کند، چه رسد به لغو اعدام که یک خواستهٔ ترقیخواهانهٔ عمومی ست.
۸- همیشه ممکن است در شرایطی اضطراری رایی بدهیم که خلاف بخش بزرگی از اعتقادات قلبی ما باشد، اما بهتر است از استثناء ها قاعده نسازیم. وقتی می سازیم و آن را بلند مدت بکار می بریم، دیگر استثناء نیست قاعده است.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی