کار دشوار مبارزهی انقلابی در کشور ما
راه دشوار انقلاب مردم ایران حکم می کند که از هیاهوهای رسانه ای بیرون بیاییم و نسبت به تشکیل جبهه نیرومندی از نیروهای چپ، ملی و دمکرات مطابق دعوت احزاب چپ هوادار دگرگونی عمیق اجتماعی اقدام کنیم. این جبهه نیازمند کاری طاقتفرسا برای گسترش پایگاه اجتماعی اش با ادامهی کار در میان مردم و شبکه های عملا موجود آنهاست. باید صدای مردم را بیواسطه شنید و با درس گرفتن از مبارزات و محدودیتهای آنان و سایر خیزشها و انقلاب های سیاسی در منطقه و جهان و با تکیه بر دانش و سنتهای مبارزاتی چپ به تدوین نقشه راهی پرداخت که بدان نیاز داریم. نقشهی راهی که توانایی تبدیل خیزش های خودجوش به مبارزات شبکه ای و سازمانیافته و شکل دادن به نهادهای برآمده از بطن مبارزات مردم برای ادارهی امور انقلاب را دارد. این وظیفهی همه نیروهای مردمی ست و تعلل بردار هم نیست.
دربارهی خیزش خونین آبانماه بسیار گفته و نوشته اند. در اینجا قصد تکرار آن ها را ندارم. جامعهی به شدت سیاسی شدهی ما ساعت به ساعت وقایع و تفسیر و تحلیلهای مختلف پیرامون سرنوشت سیاسی خود را دنبال می کند و از آن ها تا حد امکان مطلع است. بی شک تاریخ از این خیزش به عنوان یکی از بزرگترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران بویژه پس از انقلاب به یغما رفتهی بهمن پنجاه و هفت یاد خواهد کرد. هنوز هم در میانهی این طغیان بزرگ و وسیعایم و هر روز با درز اطلاعات از پشت پردهی سیاه یک خفقان کممانند، به ابعاد تازه ای از آن پی می بریم. خیزش آبانماه با ادامهی راه خیزش دی ماه نشان داد که سرکوب خونین حکومتی، مردم را از ادامهی راه دشوار تحولخواهانهاش باز نخواهد داشت و جوششهای بزرگتری در راه است که باید برایش آماده بود.
واقعیت آن است که مردم ما با یک رژیم ضد بشری فاشیستی روبرو هستند. بزرگترین توانایی و تخصص این رژیم ایجاد ارتشهای امنیتی- نظامی خصوصی آتشبه اختیار در سطح منطقه و در هر نقطه از کشور است. دستور گسترش این ظرفیتها را همین روزها از زبان علی خامنه ای ولی فقیه رژیم شنیدیم. این رژیم اگر چه به علت فساد سیستماتیک و نگاه بازارمحور از ایجاد یک شبکهی توزیع همگانی مایحتاج عمومی مردم در شرایطی که آن را جنگی می نامد، ناتوان است، اما می تواند در طول یک هفته در بیش از یکصد شهر و صدها نقطه با مردم به شکلی رودررو بجنگد و خون آنان را به زمین بریزد؛ و ده ها هزار تن از مردم را تحت پیگرد قرار دهد، دستگیر کند و هزاران کلاس درس مدرسه و سوله های پادگان ها را به اتاق بازجویی و زندان تبدیل کند؛ و با کل مردم کشورمان طوری رفتار کند که انگار در جنگ با نیرویی بیگانه است و با افتخار از این به اصطلاح پیروزی با استناد به در هم شکستن نیروهای مخالفش در دههی شصت با برچسب «گروهکهای دست ساز اجنبی» یاد کند. عمل قهرمانانهی مردم زحمتکش در آبانماه ۹۸ مُهر تاییدی بر درس کلیدی دیماه سال ۹۶ زد؛ بدین معنی که، چارهای جز پذیرش فرورفتن در فرایند یک خیزش همگانی برای شکستن طلسم سیاهِ جمهوری اسلامی نیست. همه واهمهها از یک انقلاب و توهم یک راه کم هزینهتر دارد رنگ می بازد و کشتار و سرکوب رژیم دارد آخرین بند و پِی ارتباطش با مردم را پاره می کند.
یک ندا در هوا طنین انداز است: مرگ بر دیکتاتور؛ و همه به این نتیجه می رسند که باید برای یک انقلاب آماده شد. سوال اما آن است که ابعاد این آمادگی چیست و کار دشوار مبارزهی انقلابی چگونه باید پیش برود؟
شرایط جهانی
درگیر شدن مردم ما در فرایند تحولی بزرگ برای پشت سر گذاشتن این رژیم ضحاکمنش در جهانی رخ می دهد که خود دچار تغییر و تحولات فراگیر است. بدون درک درست آنچه در جهان می گذرد و تاثیراتی که بر وضعیت کشور ما میگذارد، راهگشایی در کار دشوار مبارزهی انقلابی ممکن نیست.
بحث تغییرات مهم و وسیعی که در طی دهههای اخیر روی داده و در سال های آینده در حال رسیدن به نقطهی عطفی برای یک چرخش بزرگ است، در نشریات احزاب و سازمان ها و در بیان تحلیلگران مختلفی در جریان است. آنچه را که به تحولات کشور ما مربوط میشود، و همنظری وسیعی نسبت به آن در میان چپها وجود دارد بدین قرار است:
۱- تغییر و تحول از یک جهان تقریبا تک قطبی به سوی یک جهان چند قطبیتر
۲- جابجاییهای مهمِ راهبردی (استراتژیک) وسوقالجیشی (ژئوپلیتیک) در سیاست خاورمیانهای آمریکا و تغییر قطببندیها در این منطقه
۳- گسترش و عمق یافتن بحران اقتصادی ساختاری نظام سرمایه داری نولیبرال جهانی شده و آغاز بحران ادواری سرمایه داری در طی ماهها و سالهای آینده… و
ما با جهانی روبرو هستیم که با شکاف بزرگی روبرو است. جنگ سیاسی-تجاری آمریکا با چین و رقابت نظامی آن با روسیه عمق می گیرد و دوران جنگ سرد نوینی شکل گرفته که تلاش دارد تا با دیواری بسیار بزرگتر از دیوار برلین، جهان را به دو قطب در حال رویارویی در پشت یک پردهی آهنین تقسیم کند. سرمایه های انحصاری حاکم بر آمریکا که هژمونی خود را بر جهان با رشد حیرت انگیز اقتصادی چین و اتحاد راهبردیش با روسیه در خطر می بینند، این راهبرد را بعنوان یگانه راه نجات فرا روی خود قرار دادهاند و با پیگیری دیوانهواری پیش می برند. (می توانید برای اطلاع بیشتر، به مقالهی «بازسازی دیوار برلین، این بار از مکزیک تا چین» رجوع کنید که در تابستان سال گذشته نوشتهام.[1]) این در حالی است که نگرانی از یک فروپاشی در اثر بحران اقتصادی به صفحات روزنامه ها و رسانه های آمریکایی پر مخاطب کشیده شده است. اجرای سیاست ضد بشری جنگ سرد نوین توسط آمریکا منابع عظیمی را به هدر میدهد، رکود بزرگی را بر جهان حاکم می کند و امکان اجرای تغییر و تحولات لازم برای کنترل «شرایط اضطراری آب و هوایی» را به شدت می گیرد. به عبارت دیگر، این سیاست، کرهی زمین را در معرض نابودی قطعی قرار می دهد و درست در مقابل خواست مردم جهان برای تامین یک توسعهی پایدار، زندگی صلح آمیز همراه با کاهش رقابتهای نظامی و تسلیحاتی و برخورداری از حق تعیین سرنوشت قرار دارد.
همین سیاست هژمونیستی آمریکاست که باعث می شود سیاست «نگاه به شرق» مصوب در دوره ی ریاست جمهوری اوباما شکل حادتری به خود بگیرد و تمرکز ناتو بر حضور در خاورمیانه جای خود را به اولویتهای دیگری بدهد. این جابجایی استراتژیک در خاورمیانه، فضا را برای رقابت های جهانی و منطقه ای می گشاید. هم اکنون روسیه در ابعاد جهانی و عربستان سعودی، جمهوری اسلامی و ترکیه در ابعاد منطقه ای تا حد زیادی برای پر کردن این جای خالی خیز برداشته اند. دو اتحاد راهبردی یکی در قالب «ناتوی عربی» از کشورهای خلیج فارس، اسرائیل و ناتو و دیگری در اتحاد راهبردی پنج کشور یعنی روسیه، جمهوری اسلامی، ترکیه، عراق و سوریه شکل گرفته که برای پر کردن خلاء بوجود آمده رقابت می کنند. باید توجه داشت که قراردادهای راهبردی امنیتی نظامی بین جمهوری اسلامی و روسیه و دیگر شرکای منطقهای که محتوا و ابعاد آن مخفی نگه داشته شده و همچنین رویارویی سهمطلبانه با ناتوی عربی برای حضور هژمونیک در منطقه، کشور ما را به یکی از جبهههای داغ این رویارویی جهانی- منطقه ای تبدیل کرده است.
از آنجا که کشور ما در یکی از کانونی ترین مرزکشیهای جهانی قرار گرفته، تعیین اینکه در کدام سوی دیوار جنگ سرد نوین قرار بگیرد، مهم و چه بسا تعیین کننده است. شک نیست که در شرایط فعلی منطقه و بویژه پس از تحریم، ایران در جبههی رقیب آمریکا و ناتو قرار دارد که تک قطبی بودن آن را به چالش گرفته است. این درحالیست که در تمام این سالها تلاش داشته همزمان با سهمخواهی چالش برانگیز پان اسلامیستی اش در منطقه، تمام دستورالعمل های نولیبرالی بانک جهانی را اجرا کند و در تقسیم کار بازار غرب باقی بماند. مذاکرات برجام این امکان را در حد و حدودی به آن داد، اما خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریم های تقریبا فراگیر از طرف دولت ترامپ رژیم را بر سر دوراهی تسلیم یا تحریم قرار داده است. علی خامنه ای رهبر رژیم وقتی پس از ماه ها مذاکرات مخفیانه با دولت ترامپ، متوجه شد امکان ادامه سیاستهای قبلی وجود ندارد، راه مقاومت در شرایط تحریم با هر هزینه ای را برگزیده است. این در حالیست که زیر ساخت ها برای یک اقتصاد نسبتا خودکفا وجود خارجی ندارد، یک بازار غارتگر وابسته به قاچاق و واردات با استفاده از فساد سیستماتیک موجود، خون مردم را به شیشه می کند و از طرف دیگر صدور سرمایه ی قابل ذکری هم از طرف چین برای کشیدن کشور ما به طرح «راه ابریشم جدید» (طرح یک جاده یک کمربند) دیده نمی شود. این در حالیست که چین تنها در شمال کویت و کنار مرزهای آبی کشور ما پروژهی یک صد میلیارد دلاری ساخت یک بندر را در دستور کار داشته است. همچنین، تقاضای عضویت رژیم در پیمان شانگهای، علیرغم رونمایی از پشتیبانی ننگین مسکو از رژیم پس از سرکوب خونین خیزش آبانماه، هنوز هم پس از سال ها بی پاسخ مانده است. این واقعیتهای متناقض حاکی از آن است که هنوز اجماعی در مورد نقش آفرینی جمهوری اسلامی در این جبهه آرایی نیست و دو طرف جهانی هنوز در تلاش اند با سیاستهای خود این وضعیت را روشن و تثبیت کنند.
خیزشهای مردمی در سراسر جهان
با گسترش و عمق یافتن بحران اقتصادی ساختاری نظام سرمایهداری نولیبرال جهانی و آغاز بحران ادواری سرمایه داری که می تواند فروپاشی اقتصادی سالهای ۲۰۰۸ را در ابعادی بسیار بزرگتر تکرار کند، خیزشهای ضد نولیبرالی عظیمی سربرآورده و کشورهای مختلف از هائیتی و کلمبیا و شیلی در آمریکای جنوبی گرفته تا فرانسه، الجزایر، سودان، لبنان، عراق و … را فراگرفته است. در این زمینه، تاثیر سیاست های یکجانبهگرایی دولت ترامپ برای سرریز کردن بحران بر سر کشورهای دیگر با هدف کنترل این بحران در خود آمریکا را نمی توان نادیده گرفت. همین مبارزه در کشورهای قدرتمندی مانند آمریکا و بریتانیا هنوز در مسیر مبارزات انتخاباتی در جریان است و آلترناتیوهای ترقیخواهانه ای هم چون کمپین انتخاباتی برنی سندرز و جرمی کوربین با پایگاه وسیع مردمی را شاهدیم که اگر موفق به جایگزینی دولتهای نومحافظهکار خود نشوند، باید آمادهی حضور خیابانی مستقیم مردمشان بود. مردمی که در اثر سیاست های غارتگرانه و همراه با سلب مالکیت وسیع و عمومی توسط یک اقتصاد فاسد رانتخوار و قمارخانهای به خاک سیاه نشسته اند و به زندگی حاشیه ای کشیده می شوند. آنها به خیابان می آیند و علیه دولت های نامشروع، دزد و بی توجه به زندگی و سرنوشت مردم سنگربندی می کنند. اعتراضات سازمانیافتهی حزبی، سازمانی، یا شبکهای و حتی خودجوش و انفجاری آنان صفحات داغ تاریخ این روزهای جهان را پر کردهاست.
مردم یک تاریخ سرشار از دانش و سنتهای مبارزه دارند و هر روز نیز با توجه به شرایط پیچدهی کنونی بر آن می افزایند. در طی این مبارزات است که نقشهی راه – یا آنچه در فرهنگ «چپ «تئوری انقلاب» نامیده شده- تدوین می شود و شیوهی عملیِ در دست گرفتن قدرت و متعاقب آن سرنوشت تودههای مردم با غلبه بر نیروهای اهریمنی غارت و سرکوب قابلیت کاربردی می یابد. باید متوجه بود که مبارزات مردم ما اگرچه مستقل و در شرایط ویژهی حاکمیت یک اسلام سیاسی حکومت گرا به پیش می رود، از مبارزات مردم جهان و منطقه مستثنا نیست؛ از آن می آموزد و آموزه های بزرگی نیز برای آن داشته است.
نقشه ی راه برای انقلاب سیاسی اجتماعی مورد نظر ما کدام است؟
بحث و بررسی ها در این زمینه نیز کم نیست و بطور مشخص اصول بسیار ارزنده ای توسط احزاب چپ بویژه احزاب چپ ریشه دار در جامعه و تاریخ نوین ما و نیز برخی تحلیلگران آگاه و پرتجربه بیان شده است. ضعف های بیشماری هم برشمرده می شود که همگان به تلاش برای رفع آن فراخوانده می شوند. می توان بر چند مورد انگشت گذاشت:
۱- پراکندگی و چند سطحی بودن مبارزه در میان طبقات اجتماعی
۲- نامشخص بودن شکل و فرم پیش روی انقلاب: سازمانیافته مبتنی بر رهبری فردی یا جمعی مشخص یا شبکه ای مبتنی بر یک خرد جمعی
۳- نارسایی و عدم اجماع بر برنامههای آلترناتیو ارائه شده برای دولت جایگزین
۴- فقدان وجود رهبری توانا برای هدایت امر مبارزه
و …
اگر بخواهیم به زبان سادهتری بحث را پیگیری کنیم، سوال اصلی آن است که انقلاب چگونه باید پیش رود و چگونه می تواند با استفاده از تجربیات اعتراضات گستردهی شکست خورده در بهار عربی (مانند مصر) و به بیراهه کشیده شده در رقابت های نظامی منطقه ای نظیر لیبی و سوریه، راهی را در پیش بگیرد که به پیروزی و حاکمیت مردمی بینجامد. این تنها سوال ما هم نیست. مسلما همین سوال برای انقلابهایی مانند عراق، لبنان، الجزیره و سودان و غیره هم مطرح است که در جریان اند و به درس آموزی از تجربههای قبلی و امروزین یکدیگر مشغول اند.
شکل گیری یک رهبری دارای برنامه عمل ترقیخواهانه و مردمی پیش شرط انقلاب نیست. این رهبری می تواند و باید در بطن انقلاب بوجود آید. کاندیداهای این راهبری در کشورهای دیکتاتور زده ای مثل ما، باید از میان خون و آتش عبور کنند و در همراهی و همگامی با مبارزهی مردم به محک تجربهی درآیند. به همین دلیل اشخاص یا جریانهایی که دیروز داعیه راهبری تحولات را داشتند، ممکن است امروز این جایگاه را نداشته باشند و آنهایی که امروز خود را مطرح می کنند، هر لحظه و در هر چرخش بعدی جا بمانند. (ما این را در ۸۸ و رویدادهای بعدی متاثر از آن به چشم دیده ایم.)
سرکوب به شدت سازمانیافته و بی حد و مرز نظام فقاهتی به شکل بارزی جلوی هرگونه سازماندهی آلترناتیو در داخل کشور را سد می کند و با وجود خطر فروپاشی اقتصادی کامل، اجازهی شکلگیری یک نیروی جایگزین برای فردای کشور داده نمی شود. این در حالی ست که مردم حتی در کشورهای پیشرفتهی دارای ساختارهای حزبی و سندیکایی قوی نیز وقتی نتوانسته اند خواست خود مبنی بر تغییرات بزرگ اقتصادی سیاسی را پیش ببرند، به شیوه های مبارزهی دیگری گرایش نشان دادهاند. خیزش های شبکهای که جنبش تسخیر والاستریت آن را جهانی کرد، در کشورهای مختلف مشاهده می شود و همراه با شیوههای سنتی تر مبارزه در عراق و لبنان و سودان و … در منطقه در جریان است. خود تجربهی آبانماه حکایت دارد که طغیانها و خیزشهای خودجوش انگار تنها راه باقی مانده برای عمل انقلابی مردم در اعتراضات است. این خیزشها استعداد بسیار زیادی دارند که شبکهای شوند و شبکهای شدن بسیار سریع آنها جنبشی را می تواند بسازد که توانایی ایجاد قدرت دوگانه و مهار نیروهای سرکوبگر رژیم را دارد. عراق نمونهی خوبی برای درک چنین فرایندی ست. بستن اینترنت برای یک هفته نشان از آن دارد که رژیم هم همچون مردم، نقطه شکست بنبست بوجود آمده را می شناسد و آن را می پاید. به همین دلیل است که خیزش آبانماه یک سوال بزرگ را در برابر همه قرار داد، آیا این امکان هست که با بکار افتادن اینترنت آزاد، این ابزار اختناق را از دست رژیم گرفته شود و با شکسته شدن مرز مبارزه در داخل و خارج در لحظات بحرانی، امکانات امنتر خارج از کشور برای ایجاد نُودهای کلیدی (یعنی کاربرانی که ارتباطات بسیار تاثیرگذار و گسترده با بدنهی جنبش به دست می آورند) بهره جست؟ اگر نه، چه راهکاری را می توان در کنار یا در جایگزینی آن بکار برد. این اولین قدم برای زمینه سازی فعال شدن نیروهای سیاسی اثرگذار، بویژه چپ برای ایجاد رهبری سیاسی در یک جبههی فراگیر ضد دیکتاتوری ست.
خلاصه کنم، یکی از دشواریهای راه انقلاب برای مردم ما بازکردن همین گره هاست. طبیعی ست که نباید منتظر نشست تا سیر وقایع مطابق مدل های از پیش آشنا برای انقلابیون پیش برود. چنین انتظاری تنها یک توهم است و خود اعتراضات دارد با صدای بلند تذکر می دهد که باید راههای جدیدی را جستجو کرد و بکار گرفت. اگر جنبش به صورت خودجوش شکل بگیرد و به صورت شبکه ای پیش برود، رهبری و برنامهی عمل آن قطعا به شکل ارگانیک از درون آن بیرون می آید و احزاب، نهادها و شخصیتهای سیاسی تنها در شرکت فعال در این شبکه ها قدرت تاثیر گذاری و انتقال تجربیات و تامین اثرگذاری های تعیین کنندهی خود را خواهند داشت.
پایانبندی
پیشبینی اینکه سیلاب اعتراضی مردم چگونه سد خفقان و سرکوب این رژیم تا دندان مسلح و مصمم به کشتار مردم را خواهد شکست، ممکن نیست. آنچه می توان و باید به درستی درک کرد، آن است که مبارزه برای یک دگرگونی عمیق سیاسی اجتماعی در کشور ما کاری دشوار است. نمی توان و نباید برای طرحهای ساده لوحانه رسانه ای در تشکیل یک مثلا رهبر یا دولت موقت خارج نشین که گویا قرار است یک روز دعوت به کار شود و در یک انتخابات آزاد بر مسند قدرت بنشیند، کوچکترین اهمیتی قائل شد و یا بدتر از آن بدان دل بست. مردمی که درگیر مبارزهی مرگ و زندگی چه برای بقا و چه برای تغییر این رژیم جهنمی اند، با گوشت و پوست حس می کنند که این حرف ها بدرد زندگی و مبارزه ی آنان نمی خورد و به آن با تمسخر نگاه می کنند. آنان رهبرانی را می خواهند که از خودشان باشد. آنها به خوبی می فهمند بالایی ها درکی از زندگی رنجبار آنان ندارند، بخشی از آنان در بوجود آمدن چنین وضعیتی شریک اند و نمی خواهند و نمی توانند زندگی زحمتکشان کشور را نجات بدهند.
از سوی دیگر، انقلاب مردم ما تنها با رژیم جمهوری اسلامی روبرو نیست. این رژیم متحدان قدرتمندی در جوار خود و منطقه دارد که نمی خواهند به دست زحمتکشان فرو بریزد. آن ها برای دفاع از رژیم قرارداد و توافقنامه امضا کرده اند. این بدان معنیست که در هر لحظه ممکن است نیرو وارد کنند و به کمک رژیم بیایند. نمونهی چنین عملکردی را در بحرین شاهد بودیم. درست وقتی رژیم در حال تسلیم و مشارکت دادن مخالفان در یک دولت موقت بود، و با تحریک جمهوری اسلامی اقدام برای گرفتن مراجع دولتی آغاز شد و همه چیز داشت فرو می ریخت، نیروهای عربستان سعودی بنا بر قرارداد فی مابین وارد شدند و سرکوب خونینی از معترضان و انقلابیون صورت گرفت. ما در رویارویی با رژیم نباید این جبهه آرایی های منطقه ای را نادیده بگیریم. یک انقلاب متکی بر مردم علاوه بر دوستانش، دشمنان قسمخورده ای دارد که از سرایتش به سایر کشورها نگران اند. هم اکنون نیز شاهدیم که همه تلاششان را دارند بکار می برند که انقلاب عراق به نتیجه مورد دلخواه مردم نرسد.
آنانی هم که به مداخلهی آمریکا برای تسهیل چنین تحولی دل بسته اند، باید درس لازم را گرفته باشند. نه آمریکا، و نه غرب حمایت لازم را از خیزش آبانماه نکردند. آن ها اینبار حتی از خبررسانی ها هم حمایت نکردند و به اسم اینکه اینترنت تعطیل بوده، خود را بی خبر جلوه دادند و تنها وقتی سرکوب شد، به بهره برداری های سیاسی برای امتیازگیری از رژیم، به برخی اقدامات تبلیغاتی پرداختند. بخشی هم همچون کشورهای اروپای شمالی حتی یاد مبادلات اروپایی افتادند و به اینتکس پیوستند. اینستکسی که شرمگینانه اعلام می کنند هنوز بی اجازه ی ارباب جهانی یک یورو هم گشایش نداشته است.
مداخله خارجی همانطور که قبلا هم بارها گفته شد، نه با هدف تغییر رژیم، بلکه برای براه انداختن یک جنگ منطقه ای دیگر خواهد بود که صنایع امنیتی نظامی جهانی باید از آن هزاران میلیارد دلار چرخش مالی برای خود تامین کنند. و این بدترین سناریویی ست که می تواند به اجرا گذاشته شود.
راه دشوار انقلاب مردم ایران حکم می کند که از هیاهوهای رسانه ای بیرون بیاییم و نسبت به تشکیل جبهه نیرومندی از نیروهای چپ، ملی و دمکرات مطابق دعوت احزاب چپ هوادار دگرگونی عمیق اجتماعی اقدام کنیم. این جبهه نیازمند کاری طاقتفرسا برای گسترش پایگاه اجتماعی اش با ادامهی کار در میان مردم و شبکه های عملا موجود آنهاست. باید صدای مردم را بیواسطه شنید و با درس گرفتن از مبارزات و محدودیتهای آنان و سایر خیزشها و انقلاب های سیاسی در منطقه و جهان و با تکیه بر دانش و سنتهای مبارزاتی چپ به تدوین نقشه راهی پرداخت که بدان نیاز داریم. نقشهی راهی که توانایی تبدیل خیزش های خودجوش به مبارزات شبکه ای و سازمانیافته و شکل دادن به نهادهای برآمده از بطن مبارزات مردم برای ادارهی امور انقلاب را دارد. این وظیفهی همه نیروهای مردمی ست و تعلل بردار هم نیست.